هر مردی ، مرد نیست ، هر مسلمانی ...
در زبان ، خیلی از کلمات هستند که چند معنی مختلف دارند. مثل کلمه "شیر" که هم به معنی مایع خوراکی ، هم به معنی حیوان درنده و هم یه معنی دریچه ریزش آب است.
اینکه یک کلمه معناهای مختلفی داشته باشد ، از نظر علم و فن ادبیات ، امر خوبی است. چون باعث صنعت "ایهام" می شود و بر زیبایی ادبی شعر می افزاید.
اما از قلمرو ادبیات که خارج شویم ، در بقیه جاها این امر دردسر ساز است. چون در جایی مثل منطق ، که معنای دقیق کلمات مهم است ، چند معنی بودن کلمه باعث می شود انسان نتواند منظور دیگران را خوب بفهمد و آن را نقد کند. یا حتی باعث می شود انسان در فرآیند "فکر کردن" دچار اشتباه شود و از فکر خود ، نتایج غلطی بگیرد.
در مثالی که زدم ( کلمه شیر ) ، همه معنای مختلف این کلمه ، امور محسوسی هستند که هر روز با آنها سر و کار داریم. در اینجا تشخیص تفاوت بین معانی مختلف ، آسان است و انسان دچار اشتباه نمی شود.
اما گاهی معانی مختلف یک کلمه ، از اموری نیستند که بتوان آنها را به آسانی شناخت و از یکدیگر تشخیص داد. مثلاً کلمه "مرد" را در نظر بگیرید: این کلمه دو معنی دارد:
- مذکر بودن.
- یک صفت روحی ( که در اصل خلاصه شده "جوانمرد" بودن است).
مذکر بودن ، صفت جسم انسان است. اما مرد بودن صفت روح او.
مذکر بودن هیچ افتخاری برای انسان ندارد. اما مرد بودن ، افتخار بسیار بزرگی است.
مرد بودن ، ربطی به مذکر یا مونث بودن جسم انسان ندارد.
خیلی ها مرد بودن را با مذکر بودن اشتباه گرفتن. این اشتباه باعث اشتباهات فجیع دیگری شده است:
1- همه مذکرها را مرد دانستن.
2- مونث ها را نامرد دانستن.
و...
ما میدونیم مذکر بودن یعنی چه. اما کی میداند مرد بودن " دقیقا" یعنی چه؟
صداقت داشتن،
حامی ضعفا بودن،
ایثار و از خودگذشتی داشتن ،
مادی گرا نبودن
( اگر کسی با ادبیات کهن ایران آشنایی داشته باشد ، می توان کلمه مرد بودن به معنای معنوی آن را ، تا حدی زیادی منطبق بر کلمه "عیار" دانست. خلاصه اش اینکه در ایران قدیم ، افرادی بودند که خود را وقف یاری مظلومان می کردند و روحیه پهلوانی داشتند و هیچ کار خلاف مردانگی مثل دروغ ( حتی در مواقع کاملا ضروری ) و ... را انجام نمی دانند و ... این افراد را "عیار" می نامیدند).
همین دقیق بودن معنی اول کلمه و دقیق نبودن معنی دوم آن ، باعث اشتباهاتی می شود که بعضاً خیلی هم کوچک نیستند!
تتمه:
امام حسین (ع) به یاران یزید در روز عاشورا فرمودند: اگر دین ندارید ، لااقل آزاد مرد باشید.
این جمله ، به نظر من ، نشان می دهد که "مرد" بودن ( به معنای معنوی آن) یک درجه از "مسلمان" بودن پایین تر است. مرد بودن ، حتی بدون مسلمان بودن ، تا حد بسیار زیادی اعمال و رفتار انسان را اصلاح می کند. مثلا او را از زورگویی و تجاوز به دیگران باز می دارد و او را به یاری مظلومان و ستمدیدگان می کشاند. "مسلمان" بودن حتی از "مرد" بودن هم بالاتر است.
به نظر شما ، وقتی ما "مسلمان" هستیم اما "مرد" نیستیم ، آیا "مسلمان بودنمان" ، یک مسلمانی درست و صحیحی است؟! "اسلام" به ما ربطی ندارد. چه ما باشیم چه نباشیم ، اسلام وجود دارد. اما "مسلمان بودن" به ما ربط دارد. این مائیم که مسلمان هستیم. بنابراین ، اشکال کار ما که مسلمان هستیم اما از مرد بودن فرسنگها فاصله داریم ، در خود اسلام نیست ؛ بلکه در خود ماست!
اینجا نمی توان گفت کلمه مسلمان چند معنی مختلف دارد. بلکه این کلمه فقط یک معنی دارد اما همین یک معنی ، دارای مراتب و درجات مختلفی است. گاهی برخی کلمات مثل "کتاب" یک معنی مشخص واحد دارد: این یک کتاب است ، آن هم یک کتاب است. اما کلمه ای مثل "گرم" گرچه باز یک معنی دارد ، اما این معنی دارای درجات مختلف است: آب نیمه گرم ، آب ولرم ، آب داغ ، آب جوش و ... همگی آبهای گرمی هستند اما درجاتشان با هم فرق می کند.
ما مسلمان هستیم ، اما پایین ترین درجه اسلام را داریم که همان اقرار به شهادتین و انجام نماز و روزه است و دیگر هیچ! خیلی ها حتی خمس هم در زندگی شان جایگاهی ندارد! فقط همان نماز و روزه!! درست مثل اینکه شخصی بگوید من باسواد هستم و سواد او فقط در حد کشیدن شکل حروف الفبا باشد!
پس برخی کلمات ، معنایشان دارای درجات مختلف است. این هم مطلبی است که توجه نکردن به آن ، می تواند باعث شود که درجه پایین را همان درجه بالا و کامل فرض کنیم و نتیجه غلطی از تفکر خودمان بگیریم.