شهادت و معادل های آن
شهادت ، فیض و مقام بسیار والایی است و خیلی از بزرگان ما آرزوی رسیدن به این مقام را داشتند.
گرچه شاید هیچ چیز مثل غلطیدن در خون خود در راه خدا ، "شیرین " و "عاشقانه" نباشد ، اما چند چیز وجود دارند که جایگاه و قدر و منزلتشان کمتر از "شهادت" نیست.
در اینجا به یکی اشاره می کنم ، و به امید خداوند در فرصتهای آتی موارد دیگری را اضافه می کنم:
«نهج البلاغه، حکمت 474»
نگاهی به اطرافمان و ...
نقاط قوت و نقاط ضعف شیطان
برای مبارزه با هر دشمنی بهترین روش و لازم ترین آن شناسایی نقاط ضعف و قوت او برای مقابله است.
از آنجا که اصلی ترین دشمن هر انسانی شیطان است نقاط قوت و ضعف وی در زیر طبق احادیث آمده است.
نقاط قوت :
خداوند فرمود(به شیطان): هر چه در دنیا بخواهی به تو عطا میکنم. (بخاطر سوابقش در عبادت خدا)
شیطان گفت:
اول اینکه اجازه بدهی تا قیامت زنده بمانم . خدا فرمود تا روزمعلوم تو را مهلت میدهم.
دوم اینکه در مقابل هر یک از فرزندان آدم دو فرزند به من عطا کنی که برای هر یک از اولاد آدم دو فرزند را مسلط کنم که آنها را به گمراهی بکشانند.خداوند باز هم قبول کرد.
سوم اینکه از تو میخواهم مرا در بدن اولاد آدم همچون خون جریان دهی که از هر جای بدن بتوانم او را به معصیت بکشانم.
چهارم اینکه میخواهم اولاد آدم ما را نبیند ولی ما آنها را ببینیم.
پنجم اینکه میخواهم به من قدرتی دهی که به هر شکلی که میخواهم در آیم و هر کجا که میخواهم بروم.
ششم اینکه میخواهم تا دم مرگ پیش اولاد آدم باشم ( یعنی حتی وقتی حضرت ملک الموت برای قبض روح به سراغ انسان می آید شیطان هم حاضر باشد و انسان را وسوسه کند) .
امام محمد باقر (ع) می فرماید: هنگامی که انسان در حال جان کندن است خیلی تشنه میشود.در آن هنگام شیطان با یک لیوان آب می آید و می گوید اگر بر من سجده کنی و کافر شوی این آب را به تو میدهم.شیطان وقتی ناامید میشود آب را میریزد و میگوید من از تو بیزارم و می رود.
هفتم اینکه از تو میخواهم که مرا بر سینه اولاد آدم مسلط گردانی تا او را وسوسه کنم.
خداوند در پایان می فرمایند تمام خواسته هایت را برآورده میکنم.ولی هر کس پیرو تو باشد او را با تو به جهنم میفرستم.
سپس شیطان میگوید :ای خدا به عزت و جلالت قسم که همه انسانها را گمراه میکنم مگر عده معدودی که بنده خاص تو هستند. سپس گفت:
حالا که مرا بیرون میکنی جایی برای زندگی کردنم معین کن.خداوند فرمود تو را در حمام ها و هر کجایی که محل رفت و آمد مردم است قرار میدهم.
شیطان گفت: غذای من چه باشد؟ خداوند فرمود : سر سفره ای که نام من (بسم الله الرحمن الرحیم) برده نشود.بنشین با آنها که همچون حیوان گرسنه هستند غذا بخور.
حضرت امام محمد باقر (ع) در این باره میفرماید: اگر اول غذا یادتان رفت بسم ا... الرحمن الرحیم بگویید آخر غذا بگویید تا شیطان هر چه خورده برگرداند.
شیطان گفت: من احتیاج به آب دارم. خداوند فرمود: آب تو شراب و هر چیز مست کننده باشد.
شیطان گفت: برای من کتابی قرار بده . خداوند فرمود: کتاب تو وشم است (کتابهای سحر و جادو).__اولین کسی که سحر و جادو را به انسان آموخت شیطان بود.
شیطان گفت: برای من حدیثی قرار بده . خداوند فرمود: حدیث تو دروغ است.
شیطان گفت: برای من دام و وسیله شکاری قرار بده. خداوند فرمود: زنان را وسیله صید و به دام انداختن مردم قرار دادم.
نقاط ضعف:
روزی حضرت محمد (ص) شیطان را در مسجدالحرام دید .پیش او رفت و به او گفت: ای ملعون چرا ناراحتی؟
شیطان گفت: زیرا این همه تلاش میکنم که مردم را گمراه کنم ولی تو در قیامت آنها را شفاعت میکنی و تمام زحمات مرا به هدر میدهی.به همین خاطر با تو دشمنم.
حضرت محمد (ص) فرمودند از امتم چرا ناراحتی؟
شیطان گفت: امت تو خصوصیاتی دارند که امت های دیگر ندارند.
اول اینکه وقتی به هم میرسند سلام میکنند که سلام نام خداست و من از این اسم میترسم.
دوم اینکه وقتی همدیگر را میبینند به یکدیگر دست میدهند و تا دستهایشان را از هم جدا نکنند گناهانشان بخشیده میشود.
سوم اینکه وقتی میخواهند غذا بخورند بسم ا... میگویند و من دیگر نمیتوانم غذا بخورم و گرسنه میمانم.
چهارم اینکه بعد از غذا خوردن الحمد ا... میگویند.
پنجم اینکه وقتی اسم تو می آید بلند بلند صلوات ختم میکنند و آنقدر ثواب آن زیاد است که من فرار میکنم.
ششم اینکه وقتی میخواهند کاری بکنند ان شاء الله میگویند و من دیگر نمیتوانم در آن کار دخالت کنم و آنها را برهم زنم.
هفتم اینکه صدقه میدهند و وقتی که صدقه میدهند هم کناهانشان آمرزیده میشود و هم هفتاد نوع بلا را از خود دور میکنند.
به همین دلیل حضرت نبی اکرم (ص) فرمودند: وقتی انسان دستش را در جیبش میکند تا صدقه دهد ، هفتاد شیطان دست او را میگیرند تا او را منصرف نمایند.
هشتم اینکه آنان قرآن میخوانند و در خانه ای که قرآن خوانده میشود دیگر جایی برای من نمیماند .چون در آن خانه ملائکه رفت و آمد میکنند.
نهم اینکه مرا زیاد لعنت میکنند و با هر لعنت یک زخم بر من می افتد و تا زمانی که آن شخص را به گمراهی نکشانم آنها خوب نمیشود.
دهم اینکه هنگامی که گناه میکنند سریع توبه میکنند و زحمت مرا به هدر میدهند.
یازدهم اینکه عطسه که میکنند الحمدلله میگویند .
حضرت فرمودند: عطسه از طرف خداوند و خمیازه از طرف شیطان است و و قتی عطسه میکنید باید الحمد لله بگویید.
همچنین می فرماید: وقتی انسان نماز میخواند شیطان از او دور میشود. به خصوص اگر سجده او طولانی باشد، شیطان از روی عصبانیت و ناراحتی فریاد میکشد ...
آیا ما حریف دشمنان خارجی نظام می شویم؟
اگر بتوانیم بر دشمن قوی پیروز شویم ، بر دشمن ضعیف تر هم می توانیم پیروز شویم.
پیامبر اسلام (ص) فرمود: اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک.
یعنی دشمنترین دشمنان تو ، نفس تو است که بین پهلوهایت قرار دارد.
خداوند در قرآن از زبان حضرت یوسف می فرماید:
وَمَا أُبَرِّىءُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ
من خویشتن را بی گناه نمی دانم ، زیرا نفس ، آدمی را به بدی فرمان می دهد مگر پروردگار من ببخشاید ، زیرا پروردگار من آمرزنده و مهربان است.
کار نفس ، این است که به بدی فرمان بدهد.
از بزرگی پرسیدم معنی حدیث «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک» (دشمن ترین دشمن تو نفس تو است که در میان دو پهلوی تو است) چیست؟ و چرا بزرگترین دشمن انسان، نفس انسان است؟
گفت: برای این که به هر دشمن خوبی کنی، دوست می شود مگر نفس که هر چه بیشتر با او مدارا می کنی، سرکش تر می شود و دشمنی اش را با تو زیادتر می کند.
فرشته خوی شود آدمی به کم خوردن
وگر خورد چو بهایم، بیوفتد چو جماد
مراد هرکه برآری، مطیع امر تو گشت
خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت مراد ...
اگر ما توانستیم حریف نفس درون خودمان شویم ، دشمنان خارجی نظام وزنه ای نیستند و به طور اولی حریف آنها هم خواهیم شد.
نتیجه کاربردی و سیاسی این مطلب اینکه:
دولت محترم ، برای رهایی از آزار و اذیتهای دشمنان و پیروزی بر آنها، و حل هر گونه مشکل داخلی و خارجی ، باید اول "اخلاق" مردم را درست کند. مردم را مهذب تربیت کند.
دولت محترم باید بیش از اینکه بخواهد به مذاکره و ... اهمیت بدهد ، و وزارت خارجه و وزارت دفاع را تقویت کند ( گرچه اینها هم وزارتخانه های مهمی هستند و در تقویت آنها نباید لحظه ای را هدر داد) باید الویت اول را به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بدهد و از حوزه های علمیه و علمای اخلاق جهت مسأله بسیار مهم "تهذیب مردم" یاری بخواهد. "تهذیب" اگر محقق شود ، همه مشکلات حل خواهد شد.
ترک گناهی که به صورت عادت در آمده ، از دید آیت الله بهجت
هشدار! هشدار!! هشدار!!!
همه گفتند که این قافله رهبر دارد؛
همه گفتند علے مالک اشتر دارد؛
همه گفتند که یاور دارد؛
و کسے نیست قلم بردارد . . .
بنویسد که ز ِ یاران ِ علے،
>>> یک نفر هست درون مایه ے اشعر دارد <<<
و در این توطئه ها شیوه ے دیگر دارد
که رَوَد پاے ِ سپیدار و تبر بردارد . . .
غربت اینجاست که بنیامین هم،
یوسفے را به لب چاه آرَد . . . !
و در این نزدیکے، سیدے هست
کز آن کس که بر او حقّ ِ برادر دارد،
دل ِ خون تر دارد
چه کسے حق دارد،
قبل ِ این شاه ِ ولایت قدمے بردارد . . . ؟
نکند ملّت ِ ما دایه بهتر دارد ؟!
بله این منطقه ، خرزهره و شبدَر دارد
ما نترسیم ، سپیدار و صنوبر دارد
قمرے هست که یک ملت اختر دارد
او حسینےست که یک ملت اکبر دارد . . .
و هنوزم که هنوز است ، عَدُوّی ست که نسل از هُوَ الاَبتَر دارد
و خدا در رَه این توطئه ها سوره ے کوثر دارد
که بر این سروَر ِ ما لطف ، پیمبر دارد
کسے از آل علے هست که بر دست ، توانایے ِ خیبر دارد
که چو دریاست و صد علقمه لشکر دارد
و دلش ارث ِ فداکاری را ، ز ِ علمدار ِ دلاور دارد
و همین جا خبر از کرب و بلایے دارد،
که دو سنگر دارد . . .
طرفے حنجر ِ حق گوے و دِگر سوے ،
ببین ! دشنه و خنجر دارد . . .
بِهَراسید که این غائله آخر دارد
کدخدایےست در این دهکده طاقت دارد
طاقتش حد دارد !
یادتان رفته که این معرکه داور دارد..؟
یادتان رفته که این میکده ساغر دارد..؟
و کسے هست دلے معجزه آور دارد
کهکشانےست که آذر دارد
صدفے هست که گوهر دارد
سیدے هست که از نسل پیمبر
سیدے هست که چون « فاطمه » مادر دارد . . .
هر مردی ، مرد نیست ، هر مسلمانی ...
در زبان ، خیلی از کلمات هستند که چند معنی مختلف دارند. مثل کلمه "شیر" که هم به معنی مایع خوراکی ، هم به معنی حیوان درنده و هم یه معنی دریچه ریزش آب است.
اینکه یک کلمه معناهای مختلفی داشته باشد ، از نظر علم و فن ادبیات ، امر خوبی است. چون باعث صنعت "ایهام" می شود و بر زیبایی ادبی شعر می افزاید.
اما از قلمرو ادبیات که خارج شویم ، در بقیه جاها این امر دردسر ساز است. چون در جایی مثل منطق ، که معنای دقیق کلمات مهم است ، چند معنی بودن کلمه باعث می شود انسان نتواند منظور دیگران را خوب بفهمد و آن را نقد کند. یا حتی باعث می شود انسان در فرآیند "فکر کردن" دچار اشتباه شود و از فکر خود ، نتایج غلطی بگیرد.
در مثالی که زدم ( کلمه شیر ) ، همه معنای مختلف این کلمه ، امور محسوسی هستند که هر روز با آنها سر و کار داریم. در اینجا تشخیص تفاوت بین معانی مختلف ، آسان است و انسان دچار اشتباه نمی شود.
اما گاهی معانی مختلف یک کلمه ، از اموری نیستند که بتوان آنها را به آسانی شناخت و از یکدیگر تشخیص داد. مثلاً کلمه "مرد" را در نظر بگیرید: این کلمه دو معنی دارد:
- مذکر بودن.
- یک صفت روحی ( که در اصل خلاصه شده "جوانمرد" بودن است).
مذکر بودن ، صفت جسم انسان است. اما مرد بودن صفت روح او.
مذکر بودن هیچ افتخاری برای انسان ندارد. اما مرد بودن ، افتخار بسیار بزرگی است.
مرد بودن ، ربطی به مذکر یا مونث بودن جسم انسان ندارد.
خیلی ها مرد بودن را با مذکر بودن اشتباه گرفتن. این اشتباه باعث اشتباهات فجیع دیگری شده است:
1- همه مذکرها را مرد دانستن.
2- مونث ها را نامرد دانستن.
و...
ما میدونیم مذکر بودن یعنی چه. اما کی میداند مرد بودن " دقیقا" یعنی چه؟
صداقت داشتن،
حامی ضعفا بودن،
ایثار و از خودگذشتی داشتن ،
مادی گرا نبودن
( اگر کسی با ادبیات کهن ایران آشنایی داشته باشد ، می توان کلمه مرد بودن به معنای معنوی آن را ، تا حدی زیادی منطبق بر کلمه "عیار" دانست. خلاصه اش اینکه در ایران قدیم ، افرادی بودند که خود را وقف یاری مظلومان می کردند و روحیه پهلوانی داشتند و هیچ کار خلاف مردانگی مثل دروغ ( حتی در مواقع کاملا ضروری ) و ... را انجام نمی دانند و ... این افراد را "عیار" می نامیدند).
همین دقیق بودن معنی اول کلمه و دقیق نبودن معنی دوم آن ، باعث اشتباهاتی می شود که بعضاً خیلی هم کوچک نیستند!
تتمه:
امام حسین (ع) به یاران یزید در روز عاشورا فرمودند: اگر دین ندارید ، لااقل آزاد مرد باشید.
این جمله ، به نظر من ، نشان می دهد که "مرد" بودن ( به معنای معنوی آن) یک درجه از "مسلمان" بودن پایین تر است. مرد بودن ، حتی بدون مسلمان بودن ، تا حد بسیار زیادی اعمال و رفتار انسان را اصلاح می کند. مثلا او را از زورگویی و تجاوز به دیگران باز می دارد و او را به یاری مظلومان و ستمدیدگان می کشاند. "مسلمان" بودن حتی از "مرد" بودن هم بالاتر است.
به نظر شما ، وقتی ما "مسلمان" هستیم اما "مرد" نیستیم ، آیا "مسلمان بودنمان" ، یک مسلمانی درست و صحیحی است؟! "اسلام" به ما ربطی ندارد. چه ما باشیم چه نباشیم ، اسلام وجود دارد. اما "مسلمان بودن" به ما ربط دارد. این مائیم که مسلمان هستیم. بنابراین ، اشکال کار ما که مسلمان هستیم اما از مرد بودن فرسنگها فاصله داریم ، در خود اسلام نیست ؛ بلکه در خود ماست!
اینجا نمی توان گفت کلمه مسلمان چند معنی مختلف دارد. بلکه این کلمه فقط یک معنی دارد اما همین یک معنی ، دارای مراتب و درجات مختلفی است. گاهی برخی کلمات مثل "کتاب" یک معنی مشخص واحد دارد: این یک کتاب است ، آن هم یک کتاب است. اما کلمه ای مثل "گرم" گرچه باز یک معنی دارد ، اما این معنی دارای درجات مختلف است: آب نیمه گرم ، آب ولرم ، آب داغ ، آب جوش و ... همگی آبهای گرمی هستند اما درجاتشان با هم فرق می کند.
ما مسلمان هستیم ، اما پایین ترین درجه اسلام را داریم که همان اقرار به شهادتین و انجام نماز و روزه است و دیگر هیچ! خیلی ها حتی خمس هم در زندگی شان جایگاهی ندارد! فقط همان نماز و روزه!! درست مثل اینکه شخصی بگوید من باسواد هستم و سواد او فقط در حد کشیدن شکل حروف الفبا باشد!
پس برخی کلمات ، معنایشان دارای درجات مختلف است. این هم مطلبی است که توجه نکردن به آن ، می تواند باعث شود که درجه پایین را همان درجه بالا و کامل فرض کنیم و نتیجه غلطی از تفکر خودمان بگیریم.
مرد نیستیم
شعری که آیت الله بهجت در اواخر عمرشان زمزمه می کردند:
با کدام آبرویی روز شمارش باشیم؟
غصرها منتظر صبح بهارش باشیم؟
سال ها منتظر سیصد و اندی مرد است ؛
آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم
گیرم امروز به ما اذن ملاقاتی داد
مرکبی نیست که راهی دیارش باشیم
سال ها در پی کار دل ما افتاده ،
یادمان رفت کمی در پی کارش باشیم
ما چرا؟ خوبترین ها به فدای قدمش
حیف او نیست که ما میثم دارش باشیم؟
اگر آمد ، خبر رفتن ما را بدهید
به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم.
این واقعیت دارد که ما منتظر قدوم مبارک آقا هستیم. اما حقیقت این است که ما منتظر تشریف فرمایی آقا نیستیم ؛ بلکه آقا چشم به راه و منتظر « آدم » شدن ماست. به محض آدم شدن ما ، حجت تمام می شود و آقا خودشان تشریف می آورند. چقدر برای « آدم » شدن خودمان - که شرط آمدن آقاست - تلاش کرده ایم؟ همان اندازه منتظر واقعی آقا هستیم.
عید قربان ؛ کمی عمیقتر
عید سعید قربان ، را حضور همه برادران و خواهران محترم تبریک عرض می کنم.
إن شاء الله که ما از کسانی باشیم که این روز برایشان عید است.... وارد این عید شدند... چون این عید ، عید بندگان خالص خداست... کسانی که همه چیز خود را در پیشگاه حضرت حق قربانی کردند و دیگر غیر از حضرت حق ، هیچ چیزی برایشان باقی نماند تا به آن توجه کنند ؛ حتی وجود خودشان ؛ آنها در جهان ، به هر سمت و سو که نگاه کنند ، جز خدا ، کسی یا چیزی را نمی بینند ؛ حتی خودشان را.
گاهی ذکر می شود که عید قربان ، عید قربانی کردن گوسفند است...
این گوسفند صرفاً نمادی است از یک مسأله عمیق تر. مسایل عمیق را نمی توان با چشم سر دید یا با دست لمس کرد... چشم و دست ، جزء « حواس ظاهری » انسان ( و همه حیوانات ) اند. « حواس ظاهری » فقط برای مسایل ظاهری و سطحی است... مسایل عمیق را فقط با فکر ، آنهم نه فکر عادی و کوتاه ما که در مدار مسایل ظاهری حرکت می کند و از آن جلوتر نمی رود ، بلکه با فکر عمیق می توان به آنها رسید... و همین « فکر عمیق » ، تفاوت اصلی بین « انسان » و سایر « حیوانات » است...
بنابراین ، اگر بخواهیم در جامعه برای این مسایل عمیق ، مراسمی و تذکری در سطح عمومی وجود داشته باشد و همه افراد را متوجه آن مسأله بکنیم ، چاره ای نیست جز اینکه یک نماد برای آن مسأله عمیق قرار بدهیم.... حال ، بعضی افراد ( متأسفانه اکثر افراد ) فقط همان نماد ( گوسفند و قربانی کردن آن ) را می بینند ، ولی برخی افراد اهل تفکر عمیق ، متوجه می شوند که این گوسفند ، خودش اهمیتی ندارد ، بلکه نماد یک مسأله عمیق تر است...
این افرادی که تفکر عمیق دارند و فکرشان از سطح و ظاهر مسأله می گذرد ، باز عمق تفکراتشان با هم متفاوت است.... برخی ها به اینجا می رسند که عید قربان ، عید قربانی کردن هوای نفس خودمان در پای اراده الهی است.... اینها کجا و ما که نمازمان را عقب می اندازیم تا تماشای یک فیلم را از دست ندهیم کجا!
اما برخی ها از این هم جلوتر می روند... می گویند اصلاً « من » ای وجود ندارد تا هوای نفسی داشته باشد! این « من » که تصورش را می کنیم ، توهم ماست.... غیر از خدا ، کسی و چیزی موجود ندارد... هر چه در عالم می بینیم ، صرفا مظهر اسماء و صفات حضرت حق است...
شاید افرادی باشند - و حتما در مکتب عمیق اسلام ناب محمدی و در مدرسه قرآن و اهل بیت ، چنین شاگردانی هستند - که تفکراتشان آنقدر عمیق باشد که از این حد هم بگذرد... از حد « صفات » و « اسماء » بگذرد و همه چیز را در پای « ذات » قربانی کنند... و شاید حتی آنقدر عمیقتر که ما خیالش را هم نمی توانیم بکنیم.
گرچه عید قربان ، یک عید عملی است ، نه صرفاً یک عید مفهومی و علمی ؛ عید « عمل کردن » به مفاهیم عمیق و بلند است ، نه عید صرفاً « دانستن » آنها ؛ اما به هر حال ما در حد ناقص و دست کوتاه خودمان ، عید سعید قربان ، عید قربانی کردن « ماهیت » در پای « وجود »، عید قربانی کردن « کثرت » در پای « وحدت حقه شخصی » را تبریک و تهنیت عرض می کنیم.